-
فال حافظ...
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 03:10
اینم از فال حافظ ما... می بینی تو را خدا... !؟!؟!!
-
روزهای آخر...
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 17:17
کمتر از ۲ هفته دیگه وقت دارم با کلی کار نکرده و کلی باگ! :(
-
آدم بزرگ...آدم کوچک...
شنبه 31 مردادماه سال 1388 00:13
۲ روز پیش برای بار دوم دیدم که چطور یک آدم بزرگ... کوچک... دوباره بزرگ ... و باز کوچک میشود! دنیای عجیبی ست! پ.ن: خدایا ... ماه مهمانی توست. خودت مدد کن....
-
نا آرومی من
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 02:43
یه چیزی بگو یه کم آرومم کنه!
-
ماه من
جمعه 2 مردادماه سال 1388 18:33
ماه من، غصه نخور، زندگی بی غم نمیشه اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه ماه من، غصه نخور؛ خیلیا تنهان مثه تو خیلیا با زخمای زندگی آشنان مثه تو ماه من، غصه نخور، زندگی خوب داره و زشت خدا را چه دیدی شاید، فردامون باشه بهشت ماه من، غصه نخور، زندگی بی غم نمیشه اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه ماه من، غصه نخور، دنیا رو...
-
مشترک مورد نظر
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 13:47
چه خوب می بود اگه از قبل میدونستی که ... وقتی مشترک مورد نظری باید در دسترس باشی یا نه ... تا بعد افسوس در دسترس بودنو نخوری! پ.ن: باور کنید من خنگ نیستم!!
-
ماه
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 02:10
دیدی ماه امشب چقدر قشنگه؟ اگه تونستی از پشت اون آسمون دود گرفته ببینش!
-
آخرین امتحان
دوشنبه 1 تیرماه سال 1388 17:02
گفت: خوش به حالت! گفتم: چرا؟ گفت: این آخرین امتحانت بود! گفتم: یعنی قراره امروز بمیرم؟!؟ خندید و گفت: نه! میدونی چی میگم! گفتم: ولی تو نمیدونی ...
-
not linke this...
جمعه 22 خردادماه سال 1388 03:52
-
فردا...
دوشنبه 18 خردادماه سال 1388 01:10
-
What you want...
شنبه 16 خردادماه سال 1388 14:53
خیلیها دلشان میخواهد که توی یک لیموزین همراه شما باشند؛ اما چیزی که شما احتیاج دارید آدمیست که با شما سوار اتوبوس شود وقتیکه لیموزینتان از کار افتاده است * آپرا وینفری
-
آخرین صبح
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1388 19:53
و صبح چقدر سعی کردم که خوب دروغ بگویم تا خوشحال باشم از آخرین صبح ضجرآور اینجا پ.ن: این دیرز نوشت ه!!!
-
خوبیها دور نیستند
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 03:21
یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیری از بغلش رد شد که توش چند تا ماهی بود. تاجر از ماهیگیر مکزیکی پرسید: چقدر طول کشید که این چند تا رو گرفتی؟ مکزیکی پاسخ داد: مدت زیادی طول نکشید. آمریکایی: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟ مکزیکی: چون همین تعداد هم برای سیر کردن...
-
درد
جمعه 21 فروردینماه سال 1388 01:47
- تا کی باید درد بکشم؟ - تا وقتی که دوسش داری [و ازت دوره]
-
حرف زدن ممنوع
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1388 13:17
در شهر حرف زدن ممنوع بود. سکوت کشنده ای همه جا را فرا گرفته بود. این قانون بود. مجبور بودند بیرون خونه ها با اشاره، با رفتار و با نگاهشون حرف بزنن. سالهلی طولانی به همین منوال گذشت. حالا دیگه یادشون رفته که میتونن با هم حرف بزنن. حالا دیگه توی خونه ها هم همون سکوت کشنده است!
-
عشق عاقلانه
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 14:49
میگه همین عید... اما مراسم تابستونه. از عشق و دوست داشتن دم میزنه نگرانه و پریشون. جویا که بشی٬ میگه نگرانه که نشه. یه کم که بیشتر پا پیچ بشی٬ میگه: «آخه نمی دونی به خاطر این٬ چه فرصتهایی را رد کردم»!!! می دونم که باید متأسف باشم٬ اما نمی دونم واسه کی؟
-
انتخاب
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 20:43
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می...
-
قصه ی من
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 21:21
کتاب را میخونم و با شخصیتهاش زندگی میکنم با اینکه میدونم همیشه کتابا چطوری تموم میشن! پ.ن: انگار زیادی دختر شدم!
-
My Valentine
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1387 20:48
پ.ن: پست شده در شب اسپندمذگان آخه اون روز کنکور داشتم
-
offline!
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 23:08
اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم به اندازه ای که تو را دوست دارم مرا دوست داشته باشی
-
بدبختی ترم آخر
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1387 17:38
بدبختی این نیست که سر ۲ راهی گیر کنی. بدبختی این نیست که با ۹.۹۹ بیفتی بدبختی این نیست که تنها بمونی بدبختی این نیست که ... بدبختی اینه که ترم آخر٬ برای یه ۳ واحدی که میخوای تا فارغالتحصیل بشی و از این دانشگاه راحت بشی٬ گیر نقش بیفتی الان یه هفته است مکه منو مچل خودش کرده. خسته شدم بس که هر روز صبح رفتم گروه و هیچی به...
-
لیلی رفتن است
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 17:56
خدا گفت: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من. ماجرایی که باید بسازیش. شیطان گفت تنها یک اتفاق است، بنشین تا بیفتد. آنان که حرف شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد. مچنون اما بلند شد، رفت تا لیلی را بسازد. خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن. شیطان گفت آسودگی است، خیالی ست خوش....
-
عوارض
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1387 11:45
هر چه اصرار کردم بهم راکوتان نداد. نذاشت از شر این احساس لعنتی خلاص بشم!
-
لیاقت
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1387 20:51
وقتی کمتر سزاوارم به من مهر بورز، آخر آن زمان نیازمند ترم (ضرب المثل چینی)
-
نکته زندگی ۵
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 01:25
هنگامی که دیگران به تو نیاز دارند، در دسترس باش
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 دیماه سال 1387 02:13
-
درددل
جمعه 13 دیماه سال 1387 00:19
به حافظ پناه میبرم. مگر چیزی گوید که آرامم کند. اما انگار حافظ هم ... دیدار شد میسر و بوس و کنار هم از بخت شکر دارم و از روزگار هم زاهد برو که طالع اگر طالع منست جامم بدست باشد و زلف نگار هم پ.ن: واقعا دیگه جایی نمونده که چیزی بگم.
-
درددل
جمعه 13 دیماه سال 1387 00:08
به حافظ پناه میبرم. مگر چیزی گوید که آرامم کند. اما انگار حافظ هم ... دیدار شد میسر و بوس و کنار هم از بخت شکر دارم و از روزگار هم زاهد برو که طالع اگر طالع منست جامم بدست باشد و زلف نگار هم پ.ن: واقعا دیگه جایی نمونده که چیزی بگم.
-
نزدیکی خونه ی ما!
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1387 22:43
اگه میومدی٬ میدیدیش!
-
عیدانه!
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1387 17:52
همیشه عیدا بهونه میشدن ...