لیلی رفتن است


خدا گفت: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من.ماجرایی که باید بسازیش.
شیطان گفت تنها یک اتفاق است، بنشین تا بیفتد.
آنان که حرف شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.
مچنون اما بلند شد، رفت تا لیلی را بسازد.

خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن.
شیطان گفت آسودگی است، خیالی ست خوش.

خدا گفت: لیلی رفتن است، عبور است و رد شدن.
شیطان گفت: ماندن است، فرو رفتن در خود.

خدا گفت لیلی چستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.
شیطان گفت: خواستن است، گرفتن و تملک.

خدا گفت: لیلی سخت است، دیر است و دور از دست.
شیطان گفت: ساده است، همین جایی و دم دست.
و دنیا پر شد از لیلی های زود، لیلی های ساده اینجایی.
لیلی های نزدیک لحظه ای.

خدا گفت: لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر.
لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود.
مجنون، زیستنی از نوع دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد.

(عرفان نظرآهاری)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد