بی مسئولیتی مسئولان

ذیروز ظهر رفتم آموزش که یه سری ریز نمرات بگیرم. اونجا کلی معطل شدم و حرص خوردم از بی مسئولیتی مسئولان اونجا! خیلی راحت و بیخیال از کنارت رد میشدن میرفتن دنیال کار خودشون. یکی از بچه هایی که اونم کارش اونجا گیر کرده بود، می گفت: "نمیدونم چرا اینا هر نیم ساعت یه بار میرن چایی بخورن و یه ربع بعد بر می گردن!". تازه فکرشو بکن وقتی بعد از 1 ساعت یه لنگه پا اونجا ایستادن فهمیدم که اونام همین کار منو دارن و چند روزه که اینجا دارن میان و میرن!!!
آخر سر به هر مکافاتی که بود پرونده ی جناب از قسمت "بایگانی" به "فارغ التحصیلی" آورده شد. (خدا را صد هزار مرتبه شکر!)  بعد آقاهه که پرونده را باز میکنه و من میگم که چی میخوام، میپرسه: "ایشون با شما چه نسبتی دارن؟" ..... هان؟؟؟؟
تو تمام مدت حس "لیلا" را داشتم، وقتی که "علی" را آماده میکرد که بره خواستگاری!! :(

Off...

dokhtare zerang   + pesare zerang   = hamishe daava
dokhtare zerang   + pesare ahmagh = eshgh
dokhtare ahmagh + pesare zerang   = sex
dokhtare ahmagh + pesare ahmagh = ezdevaj



عشق یعنی زندگی را باختن، چند سالی را بی دلیل با هر الاغی ساختن

یه دیوار نوشت


صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست مرنجیم ولی

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت


حرف بزن! مشتاقم....


ای سراپایت خوب،
ای کلامت دریا،
ای نگاهت باران،
با من از عشق بگو!
محتاجم به نوازشگری لبهایت.
با من از نقطه ی آغاز بگو،
از سکوتت،
فریاد،
این چنین می جوشد و تو خاموشی باز
کاش میشد به تو نزدیک شوم،
از سکوتت بگذرم،
به کلامی برسم،
پشت این خاموشی.
نازنین دل من، حرف بزن! مشتاقم...


میرم دنبال کارم!


برای خودم گل می خرم؛
و به شامی عاشقانه دعوت می کنم؛
و شبی به یاد ماندنی می سازم
...
کارم این است!