بی مسئولیتی مسئولان

ذیروز ظهر رفتم آموزش که یه سری ریز نمرات بگیرم. اونجا کلی معطل شدم و حرص خوردم از بی مسئولیتی مسئولان اونجا! خیلی راحت و بیخیال از کنارت رد میشدن میرفتن دنیال کار خودشون. یکی از بچه هایی که اونم کارش اونجا گیر کرده بود، می گفت: "نمیدونم چرا اینا هر نیم ساعت یه بار میرن چایی بخورن و یه ربع بعد بر می گردن!". تازه فکرشو بکن وقتی بعد از 1 ساعت یه لنگه پا اونجا ایستادن فهمیدم که اونام همین کار منو دارن و چند روزه که اینجا دارن میان و میرن!!!
آخر سر به هر مکافاتی که بود پرونده ی جناب از قسمت "بایگانی" به "فارغ التحصیلی" آورده شد. (خدا را صد هزار مرتبه شکر!)  بعد آقاهه که پرونده را باز میکنه و من میگم که چی میخوام، میپرسه: "ایشون با شما چه نسبتی دارن؟" ..... هان؟؟؟؟
تو تمام مدت حس "لیلا" را داشتم، وقتی که "علی" را آماده میکرد که بره خواستگاری!! :(

نظرات 3 + ارسال نظر
دریا پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:24 http://www.daryaadel.blogsky.com

سلام.
خیلی زیبا می نویسید.
دوست داشتید به ما هم یه سر بزنید.
ممنون میشم از لطفتون.

بی سرزمین تر از باد یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 17:08

سلام!
روز قشنگی داشتی ها!
:دیییییییی
موفق باشی

آره! خیلییییییییییییی!!!!!
:(
تازه خبر از شبش نداری!!!

نازی دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:13

باز جلو چشمت نباشن خیلی بهتر از اینه که جلو چشمت یه کار 1 دقیقه ای را تو 1 ساعت انجام بده

اینم حرفیه!!! :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد