ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
ذیروز ظهر رفتم آموزش که یه سری ریز نمرات بگیرم. اونجا کلی معطل شدم و حرص خوردم از بی مسئولیتی مسئولان اونجا! خیلی راحت و بیخیال از کنارت رد میشدن میرفتن دنیال کار خودشون. یکی از بچه هایی که اونم کارش اونجا گیر کرده بود، می گفت: "نمیدونم چرا اینا هر نیم ساعت یه بار میرن چایی بخورن و یه ربع بعد بر می گردن!". تازه فکرشو بکن وقتی بعد از 1 ساعت یه لنگه پا اونجا ایستادن فهمیدم که اونام همین کار منو دارن و چند روزه که اینجا دارن میان و میرن!!!
آخر سر به هر مکافاتی که بود پرونده ی جناب از قسمت "بایگانی" به "فارغ التحصیلی" آورده شد. (خدا را صد هزار مرتبه شکر!) بعد آقاهه که پرونده را باز میکنه و من میگم که چی میخوام، میپرسه: "ایشون با شما چه نسبتی دارن؟" ..... هان؟؟؟؟
تو تمام مدت حس "لیلا" را داشتم، وقتی که "علی" را آماده میکرد که بره خواستگاری!! :(
سلام.
خیلی زیبا می نویسید.
دوست داشتید به ما هم یه سر بزنید.
ممنون میشم از لطفتون.
سلام!
روز قشنگی داشتی ها!
:دیییییییی
موفق باشی
آره! خیلییییییییییییی!!!!!
:(
تازه خبر از شبش نداری!!!
باز جلو چشمت نباشن خیلی بهتر از اینه که جلو چشمت یه کار 1 دقیقه ای را تو 1 ساعت انجام بده
اینم حرفیه!!! :)