نشونه

آخه چقدر نشونه؟
تا کی فقط باید نشونه دید؟

دیگه چی مونده که ندیده باشم؟

آخرای امتحانای ترم ۸!

گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
                                                       هفت رنگش می شود هفتاد رنگ

پرتو!

هنوزم باور نمی کنم!
هنوز 1 سال هم نشده ، مرداد میشه 1 سال.
هنوز قیافش جلوی چشممه وقتی که آخر شب
از اون چشمای درشت قرمزش
تو لباس سفید عکس یادگاری گرفتم!
...
اگه می دونست، هیچ وقت تلاش می کرد فوق قبول شه؟
پا میشد این همه راهو بره و بیاد؟
فکر نمی کنم
احتمالاً ترجیح می داد به جای این وقت تلف کردنها
زندگی کنه!
.
.
.
.
دیشب تموم شد!  

میشه یه لبخند بزنید؟!

این ستون وسط دانشکده است!!!

اینم هنر نمایی ملت خوش ذوق دانشکده!

اگه گفتی کدوم منم؟  

گر عمر دوباره داشتم...


Don Herald کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى در سال 1889 در ایندیانا متولد شد و در سال 1966 از جهان رفت. دان هرالد داراى تالیفات زیادى است اما قطعه کوتاهش «اگر عمر دوباره داشتم...» او را در جهان معروف کرد.
بخوانید:
البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد .
اگر عمر دوباره داشتم مى کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم. همه چیز را آسان مى گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم. فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى گرفتم. اهمیت کمترى به بهداشت مى دادم. به مسافرت بیشتر مى رفتم. از کوههاى بیشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بیشترى شنا مى کردم. بستنى بیشتر مى خوردم و اسفناج کمتر . مشکلات واقعى بیشترى مى داشتم و مشکلات واهى کمترى. آخر، ببینید، من از آن آدمهایى بوده ام که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته منهم لحظاتِ سرخوشى داشته ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى داشتم. من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبک تر سفر مى کردم .
اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى دادم . از مدرسه بیشتر جیم مى شدم. گلوله هاى کاغذى بیشترى به معلم هایم پرتاب مى کردم . سگ هاى بیشترى به خانه مى آوردم. دیرتر به رختخواب مى رفتم و مى خوابیدم. بیشتر عاشق مى شدم. به ماهیگیرى بیشتر مى رفتم. پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى کردم. سوار چرخ و فلک بیشتر مى شدم. به سیرک بیشتر مى رفتم .
در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى کنند، من بر پا مى شدم و به ستایش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى گوید "شادى از خرد عاقل تر است"

22/12/1386

امروز 22اُم اسفنده!
امسال ... نمی دونم چطور می گذره؛ امیدوارم جزء بهترین ها باشه :)
فعلاً :)

کجاست یاری کننده ای؟

خسته شدم
دلم تنهایی می خواد ...
کاش بیشتر وقت داشتم ...

دردهایم، زخمهایم کوچکند و عمیق و زیاد ...

پ.ن: وقتی کسی برایت دل نمی سوزاند، ساکت باش!