برای تغییر هر چیزی، اول باید آنرا بپذیری!
بگذار تا شیطنت عشق،
چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید.
هر چند آن جا جز رنج و پریشانی نباشد،
اما کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن!
~دکتر شریعتی
قدیما اینا رو به عنوان جملات زیبا میخوندیم.
این روزها "رنج و پریشانی"اش را می کشیم.
آرامشی در کار نیست.
چشمان تو دیگر نمیتوانند نبینند و رنجت ندهند.
چندتا جمعه دیگه باید بیاد و بره تا این هفته لعنتی تموم بشه؟
همین پریروز که جمعه بود... تازه امروز پنجشنبه بود...
آاخه مگه آدم چقدر طاقت داره؟
زبان خامه ندارد سر بیان فراق وگرنه شرح دهم با تو داسـتان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال به سر رسیدو به سر نیامد زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر می سودم به راستان که نهادم به آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود ز موج شوق تو در بحر بی کران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل و خیالیم و همنشین شکیب قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده ست تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
زسوز شوق دلم شد کباب دور از یار مدام خون جگر می خورم زخوان فراق
فلک چودید سرم را اسیر چنبر عشق ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ به دست هجر ندادی کسی عنان فراق
پ.ن: امروز پنجمین سالگرد است
حس اول:
گاهی نمی خوای، اما مجبوری
مجبوری که جدا بشی، دور بشی
مجبوری که فاصله بگیری
حس دوم:
حس اینکه یکی از وسط جمع پرتت کرده باشه یه گوشه و نتونی هیچ جور خودتو دیگه بهشون بچسبونی....
حس سوم:
....
حس چهارم:
فقط تویی که معنی لامپ خاموش خونه رو می دونی، میفهمی که چی میگم!