حرف بزن! مشتاقم....


ای سراپایت خوب،
ای کلامت دریا،
ای نگاهت باران،
با من از عشق بگو!
محتاجم به نوازشگری لبهایت.
با من از نقطه ی آغاز بگو،
از سکوتت،
فریاد،
این چنین می جوشد و تو خاموشی باز
کاش میشد به تو نزدیک شوم،
از سکوتت بگذرم،
به کلامی برسم،
پشت این خاموشی.
نازنین دل من، حرف بزن! مشتاقم...


میرم دنبال کارم!


برای خودم گل می خرم؛
و به شامی عاشقانه دعوت می کنم؛
و شبی به یاد ماندنی می سازم
...
کارم این است! 

بودن یا نبودن....


صبر کردن دردناک است،

و فراموش کردن دردناکتر...
اما از این دو دردناکتر آن است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش!


به انتظار معجزه در سرزمین معجزه ها!

عزیزم، معجزه وقتی میشه که باورش کنی.
جایی که هستی را باور کن.
عظمت قدرت و خواستش را که الان اونجایی!

دلتو بده دهش تا معجزه را ببینی

اونجا بودنتو معجزه بدون، برای یه شروع جدید!
یه موهبت از طرف خدا 

نشونه

آخه چقدر نشونه؟
تا کی فقط باید نشونه دید؟

دیگه چی مونده که ندیده باشم؟