هرکسی دو تاست

وخدا یکی بود
و یکی چگونه می توانست باشد؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند هست
وخدا کسی که احساسش کند، نداشت
عظمت هاهمواره در جستجوی چشمی است که آنرا ببیند
خوبی ها همواره نگران که آنرا بفهمد
و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد
وقدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد
وغرور در جستجوی غروری است که آنرا بشکند
وخدا عظیم بود وخوب وزیباوپر اقتدار و مغرور
....اما کسی نداشت
و خدا آفریدگار بود
وچگونه می توانست نیافریند
....زمین را گستردوآسمانها را بر کشید
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود
وبا نبودن چگونه توانستن بود؟
و خدا بود وبا او عدم بود
حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم
....و حرفهایی است برای نگفتن
حرف های خوب وبزرگ و ماورایی همین هایند.
.....و سرمایه هر کسی به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن دارد
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت
درونش از آنها سرشار بود
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
و خدا بود وعدم
جز خدا هیچ نبود
در نبودن ،نتوانستن بود
بانبودن نتوان بودن
و خدا تنها بود
هرکسی گمشده ای دارد
.....و خدا گمشده ای داشت

دکتر علی شریعتی

تولد ...



امروز
تنهاتر از همیشه
به وادی 23 سالگی پا نهادم

 

باورم می کنی؟



گفت : باورم می کنی؟
گفتم : آری؛ همیشه باورت داشتم، همیشه باورت دارم و همیشه باورت خواهم داشت.
گفت: تو تنها کسی هستی که همیشه به همراهی او تا ابد امیدوارم!



غرورت را بشکن!

می گن سخت ترین کار اینه که غرورت را بشکنی ...
ولی باور کن
گاهی اینم قیمتی نداره...

باورم کن!


گفت: باورم کن!
گفتم: به تو شک دارم و باورت نمی کنم!
گفت: پس مرا دیگر با تو کاری نیست. مرا به حال خود رها کن و برو!
و بعد خودش زودتر از من رفت!