ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیری از بغلش رد شد که توش چند تا ماهی بود. تاجر از ماهیگیر مکزیکی پرسید: چقدر طول کشید که این چند تا رو گرفتی؟ مکزیکی پاسخ داد: مدت زیادی طول نکشید. آمریکایی: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟ مکزیکی: چون همین تعداد هم برای سیر کردن خانواده ام کافیه!! آمریکایی: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی؟ مکزیکی: کمی استراحت می کنم ، بعد با بچه بازی می کنم و بعد در کنار همسرم می نشینم ، عبادت خدا می کنم و بعد می رم تو دهکده می چرخم و با دوستانم صحبت می کنم و آواز می خوانم و خوش می گذرانم و این تمام زندگی من است..
آمریکایی پرسید: پس کی به دیگران کمک می کنی؟ مکزیکی پاسخ داد: به این شیوه ، اینجا همه به قدر نیازشان غنی اند و به کمک دیگران چندان محتاج نیستند و در کنار هم خوش اند..
آمریکایی در ادامه گفت: من در دانشگاه هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم.. تو باید بیشتر ماهیگیری کنی. اون وقت می تونی با پولش یه قایق بزرگتر بخری بعد با درآمد اون ، چند تا قایق دیگه هم اضافه می کنی. اون وقت کلی قایق برای ماهیگیری داری! مکزیکی گفت:« خب بعدش چی؟ »
آمریکایی جواب داد: یک فروشگاه بزرگ ماهی راه می اندازی و بعد یک کارخانه بزرگتر .. و بعد از اون کارخانه رو رونق می دهی و بعد سهام کارخانه را در بورس نیویورک به قیمت بالا می فروشی و بعد از اون با پولش توی یکی از روستاهای مکزیک یه خونه می خری. مکزیکی پرسید: این کارها چقدر طول می کشد؟ آمریکایی گفت: 15 تا 20 سال.. مکزیکی کمی فکر کرد و گفت:« خب بعدش چی؟ »
آمریکایی گفت: اون زمان میری کنار رودخانه ماهی می گیری ، استراحت می کنی ، با بچه هات بازی می کنی و بعد در کنار همسرت می نشینی ، عبادت خدا می کنی و بعد میری توی دهکده می چرخی و با دوستانت صحبت می کنی و آواز می خوانی و خوش می گذرانی..
مکزیکی متعجب شد و کمی فکر کرد ، بعد ، زیر لب گفت:
همین کاری که الان دارم می کنم!!!!
به یه زبون ساده تر از sunset!!
سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش
بروزرسانی کن بچه.
داستانه هم چون روتین بود تاثیر نداشت:)
به نظر من (صرفا یه نظره) از خودت بنویسی دلنشین تره تا گفتن حکایت.
موفق باشی:*
آخه حکایتش حکایت زندگیمه!!